اشك در چشمانم حلقه زد.گفتم شايد آمده و ما بي خبر مانده ايم. . .
بچه كه بودم از او ميترسيدم.از عكسش! ولي امروز به همان اندازه چشم به راهم
كاش رويا نبود.