سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پالایش قلب...

سلام به همه ی شما خوبان.عباداتتون قبول...راستش هرچی فکر کردم چه مطلبی بذارم مفیدتر از این مطالب پیدا نکردم...حاج آقای انجوی نژاد صحبتهایی راجع به پالایش قلب دارن که من قسمت بندی کردم و هر دفعه میذارم تو وبلاگ....

خصوصیاتی که قلب را آماده و پذیرا می کند و بالعکس :

1 . رابطه انسان و دنیا
حُب دنیا قلب را سیاه، کثیف، نکد و کاملا قسی می کند.
مردم برای حب دنیا حاضرند مرتکب جنایت شوند! در نوجوانی دلش از دیدن یک فقر به درد می آید، و بعدها وقتی دنیا به او رو کرد و حب دنیا در دلش شکل گرفت، حاضر است هزارها نفر را بی خانمان کند. برای حب دنیا. قلبش عوض شده است.
قلب آمادگی اینکه به آخرین درجه قساوت را برسد دارد. که یکی از بواعثش حُب دنیاست.
حب دنیا وقتی می آید اولین کاری که می کند رحم و عاطفه و مروت و مردانگی را از قلب می گیرد.

روایت از رسول خدا (ص) :
دنیا را به اهلش وا بگذارید و هرکس از دنیا بیشتر از نیازش برداشت کند، ناخودآگاه دست به نابودی قلب خود زده است.

برای دنیا یک حد یقف بگذارید؛ یک خط قرمز.


ترقی‌هایمان قرار است به کجا ختم شود؟ حد یقف رسیدن به مقام و امکانات بیشتر چیست؟ تا کجا قرار است بدویم؟
امام (ره) فرمود دلیل اینکه آقای کارتر به این نقطه رسیده است، حب دنیاست! چون حد یقف برای قدرتمندی ایالتش در جهان نگذاشته بود. لذا مخترع و مبدع جنگ ستارگان همین فرد بود : در کره زمین ارضا نشد از کشتن، گفت برویم سراغ ستاره ها !

یک حدی برای خودت مشخص کن و بعد از آن بنشین و از زندگی ات لذت ببر. از این هایی که فراهم کردی استفاده کن. دنیایت تأمین است، آخرتت را هم تأمین کن.

حب دنیا این است که تا لحظه مرگ تخته گاز در حال دویدن باشی برای دنیا. این قلب را سیاه می کند. ارتباطاتت مشکل پیدا می کند. نه دنیا را خواهی داشت و نه آخرت.

بحارالانوار - جلد 70 - صفحه 75 / آقا امیرالمؤمنین (ع) :
- دنیا را ترک کن که محبت دنیا انسان را کور و کر و گنگ و لال می گرداند.
قلب مریض هرچه ببیند از دریچه کوری دیده و هرچه بشنود از دریچه کری شنیده است.

 - محبت دنیا گردن ها را پایین می آورد.
انسان را به خفت و زاری می کشاند. حتی نسبت به خودش.
قلب مریض دوست دارد تا آخر دنیا بدود برای بهره وری از دنیا، ولی فرصت بهره برداری به او داده نمی شود.

وقتی زندگی هایمان را بر مبنای روانشناسی غربی بنا می گذاریم -  زندگی بر مبنای رسیدن به شهوات -  و مادران ما برای تربیت کودکانشان کتاب های روان شناسی غربی می خوانند و دانشجویان ما در دانشگاه ها یاد می گیرند چگونه با روانشناسی حب دنیا را در دل مردم ایجاد کنند، به اینجا می رسد که می گویند راجع به مرگ با کودکان و جوانان و نوجوانان صحبت نکنید!

اما روانشناسی امیرالمؤمنین چگونه است !؟
: برای اینکه برای حب دنیا حد یقف بگذاری، هیچ چاره ای نیست جز اینکه انسان ها مرگ‌باور باشند.
موتوا قبل أن تموتوا یعنی قبل از اینکه بمیرانند شما را، بفهمید که می میرید.
و روش روانشناسی غربی: زُیّن للناس حُب الشهوات.
تلاش برای زیبا جلوه دادن، در راستای علاقه مند شدن ما به دنیا.
پیامبر (ص) فرمود این شخص دنیایش هم تلخ می شود.
وقتی انسان از جوانی مرگ باور باشد، هرچه حب دنیا بیاید جواب نمی دهد. هیچ مقام و پست و امکاناتی نمی تواند انسان مرگ باور را فریب دهد.
پیامبر فرمودند روزی 20 بار به خودتان یادآوری کنید که رفتنی هستید.
هیچ تاثیر منفی در زندگی ندارد.....


                                                         ادامه دارد...


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 91 مرداد 12 ساعــت ساعت 12:52 صبح تــوسط کربلایی135 | نظر
بدون شرح..........

اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود... فهمیدم با بقیه فرق میکنه ...
گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه 

گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم  

گفت: دارم میمیرم

گفتم: دکتر دیگه ای برو، خارج از کشور برو؟

گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.

گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده

با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟

فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش

گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟

گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم

کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن

تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم

خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم

اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت

خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد

با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن

آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه

سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم

بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم

ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم

گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم

مثل پیر مردا برا همه جونا و آرزوی خوشبختی میکردم

الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ماه  شدم

حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و

قبول میکنه؟

گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه...

 آرام آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟

گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!

یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟

گفت: بیمار نیستم!

هم کفرم داشت در میومد وهم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟

گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی

 مارفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟

باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد...

 

                                                                  هو الودود...


 


+ نوشته شـــده در شنبه 91 تیر 10 ساعــت ساعت 8:55 عصر تــوسط کربلایی135 | نظر