سلام حاجی,میدونم که خوب خوب هستی...
دیشب یادت بر سقف خاکستری دلم خیمه زد,آسمان پر بود از قندیل ستاره های رنگارنگ,اما ستاره ی کویر من که تو باشی از منظر نگاهم دور بود,از گلها خبرت را گرفتم,از پرنده ها رد پروازت را گرفتم,ای بهاری که مشامم را با عطر لبخندت آکندی,ای پرستویی که حنجره ام پر از آواز توست,نگاهم کن............................ای کاش میامدی و زندگی ام را پر از نور میکردی...
ای مسافر,ای یار کربلایی ام!ای که با آسمان پیوندابدی بستی:آیا میبینمت؟!آیا میشود بیایی و با هم به زیارت ارباب برویم؟!کاش بشود...دلم پر است از حرفهای نگفته...بی خیال دل,همیشه دوستت دارم ای که در عرش جا و مکانی داری.دعایم که محتاج تر از همیشه چشم انتظار دعایت هستم...به همه ی آسمانی ها سلام این زمینی حقیر را برسان
.......................................................................................................................
تنها دلیل من که خدا هست و این جهان زیباست و این حیات عزیز و گرانبهاست لبخنند چشم توست,
هر چند با دیدن تبسم شیرینت آنچنان از خویش میروم که نمیبینمش درست,
لبخند چشم تو در چشم من,وجود خدا را آواز میدهد,
در جسم من,تمام روح حیات مرا پرواز میدهد
جان مرا که دوریت از من گرفته است
شیرین و خوش به من باز میدهد.
من تماشای تو میکردم و غافل بودم کز تماشای تو جمعی به تماشای منند...
برچسب ها: حاجی رو عشقه
سلام به همه همراهان خوبم,سلامی به شیرینی لحظه ی احرام
امروز میخوام از
احرام بگم,اگه طالب حرم یار هستی دلت رو با من همراه کناحرام آمادگی است برای شرفیابی به ساحت رب العالمین, تو نیز بگو:بارالها لباس دنیایی ام را کندم و همراه با آن جامه ی چرکین,تار و پود گناه را نیز کندم,به تن کردم لباس طاعت و اطاعتت را,این لباس سپید را,سفیدی آن نشان از طراوت دارد و معنویت و نیز نشانی از کفن است.
یاد مرگ هستم؟؟؟یاد کفن هستم؟یادم هست روزی که کفن به تن به دیدار پروردگار میروم؟به یاد می آورم جلال و جمال خداوندی را و سکرات مرگ را,و فروتنی میکنم؟
لباس احرام لباس خضوع است و خشوع,رنگ ندارد که لحظه لحظه رهایی از رنگهاست,دوخت ندارد که همه در برابر الله ایستاده ایم و ظاهر ما یکسان است و همه بنده ی اوییم...
محرمیم,در حال احرام مواظبیم,مواظب اعضا که علیه ما برنخیزند و ما را به گناه نکشند,شاید آسان باشد در احرام از محرمات دوری کنیم اما عضوی که بیشتر ما را در پاکی روح می آزرد زبان است,همان عضوی که به راحتی در دهان میچرخد اما گاهی به جای ذکر خدا و لبیک لبیک گفتن چیزی میگوید و ما را به مهلکه ای عمیق میبرد
.چه بهتر که پیوسته در معنای احرام بیندیشیم,دل از یاد خدا و زبان از ذکر او فارق نسازیم,همه را به حال خود رها کنیم و به کار و بار و اعمال خود بپردازیم,ذهن را متوجه میزبان کریم کنیم.گوشمان به پاسخ لببیک باشد,پشم از لطف و عنایتش برنداریم,اشکی بریزیم و به حبل الله متصل شویم
.نجوا کنیم با دوست که بهترین نجوا شنونده اوست
.احرام تمرین تقواست,حرمت حریم هاست همیشه و همه جا.مبادا بی پروا باشیم در حال احرام,مبادا چشم گوش و زبان را آزاد بگذاری و از ناسزا و بدگویی پرهیز نکنی.مبادا هتک حرمت میزبان کنی بر سر سفره ی او که اینجا میزبان حضرت حق است
.از لحظه ی احرام به بعد همه باید حواسشان جمع باشد,نه میتوانند به آیینه بنگرند تا خودی ببینند و نه میتوانند عطری بزنند تا بوی خود را فراموش کنند
...هر لحظه از زندگی به خواهشی میگذرد و تمام مدت عمر,من و تو در پی بر آوردن خواهشهاییم و غافلیم و تمام عمر همانگونه عمل میکنیم که دل میخواهد,اغلب بدون فکر و دغدغه ی الهی
...اینجا دار تواضع و ادب است در برابر اله,همه ی ادب ما را میکشاند به مهربانی و روح طغیان اینجا غلیان نمیکند,نفس سرکش اینجا خاموش است
...الها توفیق که پس از حج نیز چنین باشیم:سر به زیر در برابر جلال خداوندی و گریزان از هوی,متنبه و خاضع,نه در پی گناهی و نه در آرزوی جاهی
...الها حج را بر ما جاودانه اثری باید.الها اگر دل صاف است صافی اش جاودان بماند,جان اگر جوان است تا جاودان جوان بماند.الها در بند دیو بودم و انسان شدم,الها این بنده انسان بماند...
یادش بخیر عمره ی طلاباللهم اخرج حب الدنیا من قلبی
برچسب ها: حج، کعبه، حرم امن
من یه شیعه ی ایرانیم که خودمو مدیون خون آدمایی میدونم که ندای امامشونو لبیک گفتن و از تمام دار و ندارشون گذشتن تا به خالقشون ثابت کنن که یه عبد واقعی اند.از اربابم گرفته تا آسمونی ها...همیشه دوست داشتم بتونم یه جورایی راهشونو ادامه بدم تا تو اون دنیا شرمندشون نشم...این وبلاگ رو ساختم تا بهشون بگم اگه شبیه اونا نشدم لحظه به لحظه یه یادشونم و تا ابد محتاج نگاهشون...همین
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده...
به امید فرج دوست...